سلامت سازمانیبرخی این تعریف را به بازی شطرنج مربوط می کنند و اینکه صحنه مدیریت صفحه بازی شطرنج است و این دیگران مهرههای بازی هستند. در این حالت فرق نمیکند مهره سرباز باشد یا وزیر. ما یک نگاه به همه آنها داریم. لازم باشد سرباز را قربانی می کنیم و در زمانی دیگر بر حسب جریان بازی فیل یا وزیر را. این تعریف شاید در خیلی از امور دیگر کاربرد داشته باشد، ولی در مدیریت صنعت کاربرد زیادی ندارد.
صنعت عرصه سیاست نیست. مدیریت صنعتی شفافیت می طلبد. ما در این عرصه با انسانهایی متخصص سروکار داریم که عقل دارند و شعور. اگر هم مهره بازی باشند همگی سرباز نیستند. نه اینکه در کار مدیریت کلا سیاست(نه به مفهوم رایج آن )کاربرد ندارد، ولی فقط در شرایطی به کار می آید که شفافیت از بین رفته است. برخی از این سیاست ورزیها یکبار مصرف هستند. حیطه کار محدود و کوچک است. آدمها هم کم تعداد هستند. نتیجه کار هر چه باشد بعد از آن باید چشم در چشم همدیگر داشته باشیم و با هم کار کنیم.
می خواهیم طرحی را پیاده کنیم . بهترین کار این است که اهداف کار را روشن کنیم . همگی را برای اجرای کار توجیه کنیم . افراد مورد نظر را برای کار انتخاب کنیم. روابط افراد را با همدیگر دقیق تعریف کنیم و کارمان را شروع کنیم .
همگی می دانند دنبال چه هستند، با چه کسانی کار می کنند، چه کسی هماهنگ کننده است، چه کسی رییس است، چه کسی مسائل را جمعبندی می کند و… چون همه چیز روشن است. همه با علاقه کار می کنند و میدانند که کاربا نتیجه مثبت یا منفی در نهایت ارزیابی درستی می شود و..
حالا اگر این کارها را نکنیم، در یک فضای مبهم کار را پیش ببریم بگوییم، ارتباطات را موردی و بر مبنای اینکه شرایط چه اقتضا کند تعریف کنیم. مسئولیت را بر مبنای پیشرفت کار به افراد واگذار کنیم و… نتیجه کار شاید برای یک بار مثبت باشد ولی بی اعتمادی در سازمان ایجاد می شود. اینگونه می شود که سلامت یک سازمان به خطر می افتد.
اینگونه است که شما در خیلی از سازمانها می بینید که برای اجرای یک کار جدید داوطلب کم است. همه به نوعی از اینکه مسئولیت بپذیرند فرار می کنند. از اینگونه جملات زیاد می شنوید: ما برای چه خودمان را به دردسر بیاندازیم، آخرش اسم و رسمش مال دیگری است. ما زحمتش را می کشیم، فلانی نفعش را می برد و… موارد دیگر که همگی از نشانههای بیماری سازمان است که البته به یکباره حادث نشده است.
یک سازمان موفق متشکل از آدمهای موفق است. آدمهایی که نتیجه تلاش خود را در سازمان می بینند و احساس موفقیت می کنند. می دانند که تلاششان هم به سازمان نفع میرساند و هم به خودشان. منافع سازمان و فرد در یک راستا قرار می گیرد. سازمان شخصیتش را از شخصیت تک تک افراد آن سازمان می گیرد.
اگر افراد سازمان را یکی یکی از دور خارج کنیم و بیماری را به آنها منتقل کنیم مطمئن باشیم که کلیت سازمان بیمار خواهد شد و حاذق ترین پزشکان(مدیران) هم نمی توانند سلامت کامل را به سازمان بازگردانند.